به گزارش شهرآرانیوز، صدای آژیر و گردوغبار انفجار، بخشی جداییناپذیر از روزهای آغازین جنگ در دزفول بود؛ روزهایی که دختران جوانی در بیمارستان افشار، در میان رفتوآمد مجروحان، مادرانههایی را تجربه کردند که شاید در هیچ دورهای از زندگیشان دوباره تکرار نشد. کتاب «آن هجده ماه و هفت روز» نوشته شهلا آبنوس، روایتی زنانه و صمیمی از همین روزهاست؛ روزهایی که برای یک امدادگر جوان، به معنای واقعی «خط مقدم» بودند.
در بخشی از کتاب، روایت دیدار کوتاه نویسنده با برادر رزمندهاش آمده است؛ دیداری که لباسهای خاکی و خونی و چهره غمگین او بیش از هر توضیحی از واقعیت تلخ جنگ میگفت:«از همان روز اول رفتنش، فقط همان یک بار دیدمش... پرسیدم خط مقدم کجاست؟ سرش را پایین انداخت: خط مقدم هر لحظه عقبتر از لحظه قبله...»
شهلا آبنوس، متولد ۱۳۴۱ و کارشناس ارشد ادبیات فارسی، از نویسندگانی است که توانسته جنگ را با قلمی زنانه و لطیف روایت کند. او تجربه امدادگری در بیمارستان دزفول و شهادت برادرش را پشتوانه روایت خود کرده و مادرانههایی را نوشته که کمتر در کتابهای جنگی دیده میشود. در کارنامه او آثاری، چون «ستاره در آینه»، «بغضهای قدیمی» و «خوابى که تعبیرش تو بودی» نیز دیده میشود.
نویسنده معتقد است یکی از مهمترین دستاوردهای این کتاب، ایجاد بستری برای گفتوگوی بین دو کشور است؛ زاویهای تازه که از دل روایتهای انسانی برمیآید. کتاب نه ایدئولوژیک است و نه تبلیغی؛ تنها روایت تجربههای زیسته یک امدادگر جوان است که در میانه جنگ، از عشق، ترس، دلتنگی و مادرانهبودن مینویسد.
«آن هجده ماه و هفت روز» با روایت اولشخص و همزمانی رخدادها و روایت، مخاطب را در دل ماجرا مینشاند. وقتی خودِ راوی همان لحظهای را تعریف میکند که تجربه کرده، فاصله بین خواننده و واقعه از بین میرود؛ بهویژه وقتی از روزهایی حرف میزنیم که چند دهه از آن گذشته است.
این کتاب در ۲۴۰ صفحه، با نویسندگی شهلا آبنوس و ویراستاری افسانه نظری توسط انتشارات برکه خورشید منتشر شده است؛ روایتی که برای علاقهمندان به داستانهای عاشقانه و خاطرات جنگ، همچون نسیمی خنک در گرمای تابستان، شیرین و خواندنی است.